5 دلیل برای پاسخ به گریه کودک
اولین تلاش های کودک برای برقراری ارتباط نمی
تواند با کلمات باشد، بلکه فقط می تواند غیرکلامی باشد. او نمی تواند احساسات شاد
را در قالب کلمات بیان کند، اما می تواند لبخند بزند. او نمی تواند احساسات غمگین یا
عصبانی را در قالب کلمات بیان کند، اما می تواند گریه کند. اگر لبخندهای او پاسخی
دریافت کند، اما گریه نادیده گرفته شود، تنها زمانی می تواند این پیام مضر را دریافت
کند که دوستش دارند و از او مراقبت می کنند. کودکانی که این پیام را در طول سالها
دریافت میکنند، نمیتوانند واقعاً دوست داشته شوند و کاملاً پذیرفته شوند.
اگر تلاشهای کودک برای انتقال غم یا خشم به
طور معمول نادیده گرفته شود، او نمیتواند یاد بگیرد که چگونه آن احساسات را با
کلمات بیان کند. گریه باید پاسخ مناسب و مثبتی دریافت کند تا کودک ببیند که تمام
احساساتش پذیرفته شده است. اگر احساسات او پذیرفته نشود و گریه نادیده گرفته شود یا
مجازات شود، این پیام را دریافت می کند که غم و عصبانیت، صرف نظر از اینکه چگونه
ابراز شود، غیرقابل قبول است. درک این موضوع برای کودک غیرممکن است که وقتی او
بزرگتر شد و قادر به استفاده از آن کلمات است، ابراز ناراحتی یا عصبانیت با کلمات مناسب
پذیرفته می شود. یک کودک فقط می تواند از راه هایی که در یک زمان معین برای او در
دسترس است ارتباط برقرار کند. یک کودک فقط می تواند آنچه را که فرصت یادگیری داشته
است به دست آورد. هر کودکی با توجه به سن، تجربه و شرایط فعلی، تمام تلاش خود را می
کند. مطمئناً بی انصافی است که کودک را به خاطر انجام ندادن بیش از حد توانش تنبیه
کنیم!
کودکی که به او این پیام داده شده است که
والدینش تنها زمانی به او پاسخ خواهند داد که او "خوب" باشد، شروع به
پنهان کردن رفتار "بد" و احساسات "بد" از دیگران و حتی از
خودش می کند. او ممکن است بزرگسالی شود که احساسات «بد» را در خود فرو میبرد و
قادر به برقراری ارتباط با طیف کامل احساسات انسانی نیست. در واقع، بسیاری از
بزرگسالان وجود دارند که ابراز خشم، غم و اندوه یا سایر احساسات «بد» را به روشی
مناسب برایشان مشکل است.
عصبانیتی که در اوایل کودکی قابل ابراز نیست
به سادگی از بین نمی رود. سرکوب می شود و در طول سال ها ایجاد می شود، تا زمانی که
کودک دیگر قادر به مهار آن نیست و به اندازه ای بزرگ می شود که ترس خود را از تنبیه
بدنی از دست داده است. وقتی این ظرف خشم در نهایت باز می شود، والدین ممکن است
شوکه و گیج شوند. آنها صدها یا هزاران لحظه ناامیدی را که در این سالها پر از این
ظرف شده است، فراموش کرده اند. این اصل روانشناختی که «ناامیدی منجر به پرخاشگری
میشود» هرگز واضحتر از شورش نهایی یک نوجوان دیده نمیشود. باید به والدین کمک
کرد تا بفهمند وقتی کودک نادیده گرفته میشود احساس «نامرئی» میکند، یا وقتی که
تلاشهای او برای بیان نیازها و احساساتش نادیده گرفته میشود یا مجازات میشود،
احساس درماندگی و دلسردی میکند.
همه ما با دانستن این موضوع به دنیا می آییم
که هر احساسی که داریم مشروع است. ما به تدریج این باور را از دست می دهیم اگر فقط
طرف "خوب" ما پاسخ مثبتی به همراه داشته باشد. این یک تراژدی است، زیرا
تنها زمانی که خودمان و دیگران را بدون توجه به اشتباهات به طور کامل بپذیریم، می
توانیم روابط واقعی عاشقانه داشته باشیم. اگر در دوران کودکی به طور کامل مورد
محبت و پذیرش قرار نگیریم، ممکن است هرگز یاد نگیریم که چه احساسی دارد یا چگونه این
پذیرش را به دیگران منتقل کنیم، مهم نیست که چقدر درمان، مطالعه یا تفکر انجام دهیم.
اگر عشق بی قید و شرط را از بدو تولد دریافت می کردیم، چقدر زندگی ما آسان تر می
شد!
منبع: اینجا
است.
Comments
Post a Comment